Home » World News

بیست و پنج سال پس از فروریختن دیوار برلین

11نوامبر 2014

سالروزهای تاریخی فرصت مغتنمی است برای نگاه به گذشته وعبرت آموزی برای ترسیم آینده. اما در یادبودهای دولتی که در پایتخت آلمان به مناسبت 25 امین سالگرد برچیدن دیوار برلین برگزار شد چنین رویکردی به چشم نمی آمد. این سلسله جشن های دولتی جسارت مواجه با واقعیت و نامیدن مسائل با نام حقیقی خود را نداشت.

سخنرانان با واژگان عوام فریبانه و کلیشه ای چون آزادی به تحریف تاریخ پرداخته و از هرگونه اشاره به واقعیت اجتماعی وسیاسی امروز اجتناب کردند.

آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در مراسم افتتاحیه نمایشگاهی پیرامون دیوار برلین چنین اعلام کرد "مسئله به دست آوردن دوباره آزادی بود. آن آزادی که لازمه انسان بودن است " . اما او به راستی از کدام رهایی سخن می گفت؟

رهایی از نظارت و سرکوب دولتی؟

دولت او در نه سال گذشته لوایحی را یکی پس از دیگری تصویب کرد تا حقوق دموکراتیک را محدود نماید و قدرت نظارت آژانس های اطلاعاتی را افزایش دهد. در شرق اروپا، که مرکل در موعظه خود در باب آزادی به آن نیز اشاره کرد، یادمان ها به حاکمان خودکامه ای چون یوزف پیلسودسکی در لهستان، و میکلوس هرثی در مجارستان و استپان باندرا هم دست نازی ها در اوکراین اختصاص داده شد.

رهایی از نیاز مادی

در شرق آلمان، 25 سال پس از اتحاد دو آلمان، ازهر پنج خانواده یکی زیر خط فقر رسمی 870 یورو در ماه زندگی می کند. در کشورهای همسایه یعنی لهستان و جمهوری چک دستمزدها حتی به یک سوم آلمان هم نمی رسد، و در بلغارستان و رومانی، کمتر از یک ششم است. بحران اقتصادی در سراسر اتحادیه اروپا به شدت وخامت یافته است.

رهایی از ترس و جنگ؟

روند فزاینده جنگ طلبی علیه روسیه با اعلام دولت آلمان در "پایان دادن به محدودیت های نظامی" در آغاز سال جاری تکمیل شد. همچون جنگ اول و دوم جهانی، میلیتاریسم آلمان، بار دیگر به شرق گرائیده است. وزیر امور خارجه آلمان، فرانک والتر اشتاین مایر، به تازگی در دیزایت نوشت:

" باید بپذیریم که بحران متاسفانه واقعیت زندگی سال های آتی خواهد بود."

ایدئولوگ های بورژوا، 25 سال پیش، از "پایان تاریخ" خبر دادند اما تاریخ کینه جویانه بازگشته است. ریزش دیوار برلین و اتحاد آلمان سرآغاز عصر نوینی از آزادی و دموکراسی نبود. در عوض، تمامی مشکلات لاینحل که در نیمه اول قرن بیستم به دو جنگ جهانگستر انجامید را به سطح کشاند.

کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم گسترش این روند را پیش بینی کرده و نسبت به آن هشدار داده بود. در نوامبر سال 1991، ICFI با تصویب قطعنامه ای در کنفرانس جهانی کارگران علیه جنگ امپریالیستی و استعمار در برلین اعلام کرد:

"تمام افتخار سرنگونی استالینیسم برای کارگران است اما دیگران میوه آن را چیدند. لایه ای دیگر انگل وار به طبقه کارگر خیانت کرد و نفرت مشروع کارگران از استالینیسم را به سود اهداف خود مصادره کرد. یلتسین، والسا و هاولز دیکتاتوری بوروکراسی استالینیستی را با سرمایه بین المللی جایگزین کردند و عهده دار نقش بورژوازی کمپرادور شدند.

"در حالی که بوروکراسی استالینیستی، برای حفظ بقای خود مجبور به حفظ دستاوردهای مهم انقلاب اکتبر چون ابزار تولید ملی بود، بورژوازی نوظهور اکنون می کوشد هرآنچه از صنعت ملی باقی مانده را در هم بکوبد تا کارگران را به قحطی زدگانی بی حق بدل کند."

حزب سوسیالیسم دموکراتیک و حزب چپ (بقایای سازمان های استالینیستی شرق آلمان ) بی محابا ازاحیای سرمایه داری پشتیبانی کردند و تنها از ضرر و زیان تقسیم غنایم شکایت کردند.

هرچند، ICFI توضیح می دهد: "مسئول فاجعه جاری استالینیسم است."

درباره بوروکراسی استالینیستی، قطعنامه چنین ادامه می دهد: "بر خاکستر مرده انقلابیون اکتبر در سال 1917 به قدرت رسید و با تبدیل حزب بلشویک به دستگاه بوروکراسی ممتاز آن را متلاشی ساخت. انترناسیونال کمونیستی را به ابزار سیاست خارجی خود مبدل ساخت که شکست های بی حد و حصری بر طبقه کارگر بین المللی تحمیل کرد و یک نسل از انقلابیون سوسیالیست را قتل عام کرد.

"پروستریکای گورباچف نتیجه منطقی این سنت ضد انقلابی است. سرآغاز گذار از "سوسیالیسم در یک کشور" "به احیای سرمایه داری. بوروکرات ها گورباچف را در سال 1985 به رهبری خود برگزیدند زیرا که دیگر نمی توانستند برتری انگلوار خود در دولت کارگران را حفظ کنند و به دنبال بنیان اجتماعی دیگر در قالب مالکیت خصوصی بودند."

درس اساسی امروز باید از این تجربه ترسیم شود. اقتصاد جهانی سرمایه داری عمیق ترین بحران خود را از دهه 1930 تجربه می کند. هیچ یک از مشکلاتی که نظام مالی بین المللی را در سال 2008 در آستانه سقوط قرار داد حل و فصل نشده است.

طبقه حاکم به این بحران، چون گذشته، با نظامی گری، تشدید قدرت دولت، و حملات بی وقفه به حقوق دموکراتیک و اجتماعی پاسخ می دهد در حالی که خود را بی اندازه غنی ساخته است. سرمایه داری آلمان متحد به طور خاص در این عرصه می تازد.

راهی برای خروج از این بحران که حیات بشر را تهدید می کند، در چارچوب نظام سرمایه داری وجود ندارد. در سراسر جهان، طبقه کارگر به شدت در تضاد با طبقه حاکم قرار گرفته است. با این حال، برای مبارزه و پیروزی به چشم انداز سیاسی عملی نیاز دارد.

فقط برنامه انترناسیونالیسم سوسیالیستی _سرنگونی سرمایه داری، استقرار دولت کارگری، سازماندهی مجدد اقتصاد جهانی برای برطرف کردن نیازهای جامعه به عنوان کل و نه سود عده ای قلیل_ راه خروج از این بن بست است.

درک نقش ضد انقلابی استالینیسم و الترناتیو مارکسیستی _در اپوزیسیون چپ و بین المللی چهارم لئون تروتسکی_ بنیان چنین چشم انداز انقلابی است.

پیتر شوارتز