Home » History

صد سال پس از سارایوو

دیوید نورث
28 جوئن 2014

یک قرن از واقعه ای که آتش جنگ جهانی اول را شعله ور کرد گذشت. صبح روز یکشنبه، 28 ژوئن 1914 فرانس فردیناند، ولیعهد امپراطوری اتریش-مجارستان، در آخرین روز دیدار رسمی خود از بوسنی ترور شد. علیرغم شکل دلخراش ترور، انتظار نمی رفت ترور فرزند سلسله هاپسبورگ چنین پیامد عالمگیری در پی داشته باشد.

در آستانه جولای 1914 بحران برآمده از این ترور وخامت بیشتری می یافت. واکنش دول سرمایه داری بزرگ را تنش های ناشی ازمنافع متضاد ژئوپولتیکی و اقتصادی که در دهه گذشته ایجاد شده بود تعیین می کرد. سلطنت ارتجاعی هاپسبورگ این ترور را بهانه ای برای حمله به صربستان قرار داد چرا که آمال ملی گرایانه صرب ها سلطه امپراطوری اتریش-مجارستان بر بالکان را برنمی تافت.

در برلین، امپراطوری ویلهم دوم به اتریش-مجارستان چراغ سبزنشان داد تا با تمام قوا با صربستان مقابله کند. آلمان می دانست تهاجم اتریش به صربستان مداخله روسیه برای حفاظت از منافعش در بالکان را به دنبال خواهد داشت. آلمان چشم انداز این جنگ بزرگ با روسیه را فرصتی برای ایجاد سلطه خود بر اروپای شرقی می دانست تا توازن قوا در قاره را به نفع خود تغییر دهد.

این چشم انداز اما طبقه حاکم فرانسه را ترساند و آن را وا داشت تا به اتفاق روسیه راه پیشروی آلمان را سد کند. بورژوازی فرانسه در جنگ میان آلمان و روسیه دریافت که نمی تواند دور بایستد و پیروزی آلمان را تماشا کند. آلمان از سوی دیگر مدت ها بود که خود را برای حمله به فرانسه آماده کرده بود.

این بحران نتایج فاجعه باری در پی داشت. در هفته نخست اگوست، قدرت های اصلی اروپا آلمان و اتریش-مجارستان در یک سو و فرانسه و روسیه و بریتانیا از سوی دیگر در وضعیت جنگی قرار گرفتند.

پیرامون سیرحوادثی که از ترور در سارایوو به جنگ تمام عیار اروپایی منتج شد، نوشته های تحلیلی بی شماری موجود است. بیشتراین نوشته‌ها درپی یافتن دولت مسئول آغاز جنگ هستند. اگر چه این تحقیقات به یافتن اطلاعت مهمی‌ مربوط به اهداف جنگی دول درگیر- برای نمونه، اهداف گسترده آلمان - منجر شدند، بررسی علل اساسی بروز جنگ اما تحلیل‌های ژرف تری را می طلبد .

ترور سارایوو چیزی بیش از جرقه ای بر ساختار ژئوپولتیک اروپا و جهان نبود. این جنگ، ناگزیر دیر یا زود آغاز می شد.

در حقیقت، در طول سال های پیش از آغاز جنگ به دلیل تضادهای قدرت های بزرگ سرمایه داری بر سر منافع مالی و استعماری "ترس از جنگ" بارها ایجاد شده بود. اروپا بسیار متشنج بود. هزینه های تسلیحاتی در دهه نخست قرن بیست به شدت افزایش یافته بود.

جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر_تحت نام انترناسیونال دوم_ بارها وضعیت خطرناک ناشی از میلیتاریسم سرمایه داری را هشدار داده بود. پتانسیل جنگی قدرت های بزرگ را ماهیت نظام سرمایه داری آشکار کرده بود. تئوریسین مارکسیست، رادولف هیلفردینگ، در سال 1902 هشدار داده بود که "تشدید تخاصمات در بازار جهانی نمی تواند پیامدی در سیاست خارجی کشورهای سرمایه داری نداشته باشد" او اذعان داشت " افزایش تسلیحات، رشد ناوگان ها، واکنش های داخلی، خشونت و تهدید صلح در روابط خارجی پیامدهای ناگزیر فاز جدید سیاست های تجاری سرمایه داری است." [به نقل از شناخت امپریالیسم: سوسیال دمکراسی و جنگ جهانی‌ اول، ویرایش توسط ریچارد ب. دی‌ و دانیال گایدو، شیکاگو ۲۰۱۱ ص ۳۴۸-۳۴۹]

با گذشت یک دهه پیامدهای مصیبت بار امپریالیسم بیش از بیش عیان گشت، مقابله با جنگ در کانون اقدامات انترناسیونال دوم قرار گرفت. در کنگره 1907 انترناسیونال در اشتوتگارت، انترناسیونال دوم سیاست های استعماری را تقبیح کرد که به "اسارت، کار اجباری و نابودی مردمان بومی می انجامد. ماموریت متمدن سازی کشورهای سرمایه داری در واقع نقابی است بر تصرفات و غارت منابع ". [همانجا، ص. 28]

پنج سال بعد، در کنگره بازل در سال 1912 انترناسیونال دوم مانیفستی را منتشر و در آن خاطر نشان کرد:

"اگرتهدیدات جنگی فراگیر شود این وظیفه طبقه کارگر و نمایندگان پارلمانی آن در کشورهای درگیراست ...تا هر تلاشی برای جلوگیری از وقوع جنگ را به کار بندد ...اگر جنگ آغاز شود به هر صورت وظیفه آنان مداخله برای پایان سریع آن است تا با تمام قدرت خود با استفاده از بحران سیاسی و اقتصادی برآمده از جنگ مردم را برانگیخته و سقوط سرمایه داری را شتاب بخشند."

اما با آغاز جنگ کمتر از دو سال بعد، رهبران انترناسیونال تعهد خود را زیر پا گذاشتند. در چهارم اگوست 1914بزرگترین و موثرترین بخش انترناسیونال یعنی حزب سوسیال دموکرات آلمان به تامین اعتبارات جنگ در مجلس رای داد تا جنگ ادامه یابد. این خیانت سیاسی نقطه پایانی بر انترناسیونال دوم در مقام نیرویی انقلابی بود. وظیفه بازسازی انترناسیونال انقلابی در دست کسانی افتاد که مخالف تسلیم انترناسیونال در برابر طبقه حاکم ملی و امپریالیسم بودند. ولادیمیر لنین نقش اساسی را در این نبرد به عهده داشت. مخالفت وی با جنگ و دفاع از انترناسیونالیسم سوسیالیستی پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه در اکتبر 1917را بنیان گذاشت.

در مخالفت با کسانی که درانترناسیونال خیانت خود را با مبرا دانستن دولتهای متبوع خود از مسئولیت شروع جنگ توجیه می کردند لنین بر این نقطه پای می فشرد که جنگ برخاسته از سیاست و اقتصاد امپریالیسم است و تمام دولت ها در این راستا مقصرند . حوادث بعدی ادعاهای لنین را ثابت کرد. هر دولت می خواست از منافع جهانی طبقه سرمایه دار خود دفاع کند. به قول تاریخ نگاری"جنگ برای آن ها دیگر بدترین گزینه نبود".

جنگ جهانی یک اتفاق یا نتیجه ناخواسته سیاستی اشتباه نبود بلکه از تناقضات نظام سرمایه داری و دولت های ملی نشئت می گرفت. مدت کوتاهی پس از آغاز جنگ یکی دیگر از مخالفان خیانت انترناسیونال دوم، لئون تروتسکی، اهمیت تاریخی جنگ را چنین توضیح می دهد:

"جنگ زوال دولت های ملی را علنی ساخت و در عین حال از انحطاط نظام اقتصادی سرمایه داری پرده برداشت...

جنگ 1914 عظیم ترین سقوط در تاریخ یک نظام اقتصادی بود که تناقضات درونی اش منجر به وقوع آن شد."

اما جنگ تنها شکل بروزتضادهای سرمایه داری نبود. تروتسکی پیامد دیگر بحران جهانی سرمایه داری را چنین پیش بینی کرده بود:

"سرمایه داری شرایط مادی نظام اقتصادی نوین سوسیالیستی را ایجاد کرده است. امپریالیسم کشورهای سرمایه داری را به هرج و مرجی تاریخی کشانده است. جنگ 1914 نشان داد راه خروج از این لجام گسیختگی راه انقلابی پرولتاریاست." [جنگ و بین المللی (کلمبو، 1971) ص. VIII-VII]

یکصد سال از واقعه سارایوو گذشت. در آغاز قرن بیست انسان دو جنگ جهانگستر نابودگر را پشت سر گذاشت که به قیمت جان ده ها میلیون انسان تمام شد. جنگ های منطقه ای بی شماری را که امپریالیسم آتش آن را برافروخت جان میلیون ها انسان را تلف کرد. و حال برای آتش بازی بزرگتری محیا می شود.

بشر از جنگ سوم جهانی جان به در نخواهد برد جنگی که بی شک با سلاح های هسته ای افروخته خواهد شد. از چنین فاجعه ای باید احتراز کرد.

کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم این سالگرد را بهانه ای برای فراخواندن کارگران و جوانان سراسر جهان قرار می دهد تا این نبرد را علیه امپریالیسم و جنگ پیش برند.