Home » World News

رهبري جديد چين – رژيمي در بحران

۱۹ نوامبر ۲۰۱۲
جان چن

رهبری جدید حزب کمونیست چین (CCP) که در هیجدهمین کنگرهی این حزب انتصاب شد، درگير يک بحران تعمیق یابنده خواهد بود.

در بحبوحهی بحران فروپاشی سرمایه داری، از یک طرف چین با کند شدن روند اقتصادی روبرو است و از طرف دیگر ایالات متحده در تکاپوی به راه انداختن یک حملهی دیپلماتیک و استراتژیک برای جلو گیری از ظهور چین به عنوان یک رقیب بالقوه در آسیا و سطح بینالمللی است.

دبیر کل جدید شی جینپينگ و اعضای هفت نفرهی کمیته دائمی دفتر سیاسی در پشت درهای بسته و به دور از چشمان 1.3 میلیارد ساکنین چین انتخاب شدند.البته اين امر جدیدی برای CCP نیست، نسل "پنجم" اما فاقد و عاجز از هر گونه پیوندی با تحولات انقلابی ۱۹۴۹ و دستاوردهای اجتماعی مرتبط با آن است.

شی جینپينگ تبلور یک نسل از بوروکراتهایی است که چشم اندازشان کاملا در دوران آغازین بازسازی سرمایه داری در دهه ۱۹۷۰ بخصوص در دوران دن شیائوپینگ بعد از سال ۱۹۷۸ شکل گرفته است.

در طی دهه گذشته شی جینپينگ در چندین استان ساحلی و شهر ریاست دستگاه CCP را عهده دار بود، و همانند همتایان دیگر خود در CCP تحت شعار "جذب کسب و کار و به کار گیری سرمایه" که منجر به ظهور ممتازان فوقالعاده ثروتمند شد، مشغول بود.

شی جینپينگ تحت عنوان "شازده" شناخته شده است، عنوان قشری که به طور ویژه منفور است و تنها سرمایه سیاسی آن داشتن پیوند خانواده گی با "اشرافیت سرخ" است، به عبارتی پدران و مادران آنها رهبران ارشد سابق CCP بودهاند. پدر او شی جونگهون، برای ایجاد اولین "منطقهی ویژه اقتصادی" در استان شنزهن توسط دن شیائوپینگ در اواخر سالهای ۱۹۷۰ منصوب شد.

شازدهها بخش قدرتمندی از بورژوازی جدید چین را تشکیل میدهند که به علت انباشت بیرحمانه ثروت از طریق چپاول داراییهای دولتی و اغلب در تبانی با شرکتها و بانک های بزرگ غربی، بد نام و رسوا هستند.

سخنرانی شی جینپينگ در کنگره از دو جهت قابل توجه بود: فقدان حتی سطحیترین اشاره به مارکسیسم و سوسیالیسم، تجلیل و ستایش او از عظمت ملت چین. توسل به ناسیونالیسم چینی که به طور فزایندهای به موضوعِ قالب در تبلیغات CCP تبدیل شده است، تلاش مذبوحانه ای است که با هدف ایجاد یک پایگاه پشتیبانی برای حزب انجام میگیرد، زمانی که حزب در گرما گرم تدارک حملهی بیرحمانه دیگری بر علیه شرایط اجتماعی کارگران است.

رژیم چین در یک نقطه عطف است. مشخصهی دهه گذشته چین طبق شواهد موجود صعود اقتصادی با رشد میانگین سالانه ده درصد بوده است. زمانی که هو جینتائو همطراز اسبق شی جینپينگ در سال ۲۰۰۲ به سمت خود انتصاب یافت، تولید ناخالص ملی چین1.5 بیلیون دلار و چین ششمین اقتصاد بزرگ جهان بود، در زمان کنونی اما رقمی معادل 7.3 بیلیون دلار و و دوّمین اقتصاد بزرگ جهان است. در سال ۲۰۰۲ چین دارای حتی یک فرد میلیاردر نبود، اکنون اما بزرگترین رقم میلیاردرها بعد از آمریکا را دارا میباشد.

این توسعه عظیم اقتصادی به طور کامل تابع اقتصاد جهانی بود. چین با اتکا به سرمایه گذاری و فناوری و بازار غرب، به کشور تراز اول در دستمزد پایین تبدیل شد.

شعله ور شدن بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ و در ارتباط با آن، سقوط صادرات و بیکاری ۲۳ میلیون نفر در چین، بلافاصله آسیب پذیری اقتصاد چین را به معرضِ نمایش گذاشت.

رهبری CCP در دوران زمام داری هو جینتائو توانست از طریق بکارگیری محرکهای عظیم اقتصادی و سیل اعتباری ارزان، با امید به تجدید حیات اقتصاد بینالمللی، رکود اقتصادی و نارامیهای اجتماعی را دفع کند. اما اروپا اکنون خود درگیر یک بحران بدهکاری لاینحل و رکود اقتصادی میباشد، و آمریکا و ژاپن با یک افت ممتد مواجه اند. در نتیجه پکن، کاهش رشد اقتصادی و دورنمای بی ثباتی مالی، ناشی از سوداگریهای افسار گسیخته ساختمانی و املاک و بدهیهای عظیم دولتهای محلی را در پیش رو دارد.

کنگرهی ۱۸ پیش شرطهای لازم برای بازسازی مجدد اقتصاد چین، از جمله خصوصی سازی بسیاری از شرکتهای دولتی باقی مانده و فراهم آوردن انگیزه برای افزایش بهروری، در راستای خواستههای سرمایهی مالی بینالمللی را پایه ریزی کرد. تنشهای طبقاتی ناگریز خواهند بود، آن هنگام که شغل و شرایط کار در خطر نابودی قرار میگیرند و بوروکراتهای درجه اول از طریق تبدیل شرکتهای دولتی به اموال شخصی و خصوصی به ثروت اندوزی هر چه فزونتر خویش میپردازند.

رهبری شی جینپينگ همچنین مواجه با فشار بی وقفهی ایالات متحده آمریکا با هدف تضعیف نفوذ چین و ایجاد روابط ستراتژیک در سراسر آسیا است. در طول دهه گذشته، سیاست خارجی پکن با استفاده از فرمول "صعود صلح آمیز هو جینتائو "هدایت میشد که بدون درگیری با قدرتهای موجود، چین میتواند تبدیل به یک قدرت بزرگ شود.

این رویکرد به نظر میرسید که قابلیت عمل داشته باشد، زمانی که دولت بوش با جنگ در افغانستان و عراق مشغول بود. اما تعمیق بحران اقتصاد جهانی منجر به تشدید تنشهای بینالمللی شده است. امپریالیسم ایالات متحده به چین به عنوان یک منبع نیروی کار ارزان وابسته است اما قادر به پذیرش یک رقیب بالقوه برای سلطه جهانی خود نخواهد بود. عملیات پیشگیرانهی دولت اوباما با "چرخش" به سوی آسیا به هدف محاصرهی استراتژیکی چین و ایجاد شرایط تضمین نظم جهانی دیکته شده از سوی واشنگتن و پذیرش آن توسط چین است.

به مانند همهی دولتها در کشورهای دیگر، رژیم CCP هیچ راه حل دیگری برای مقابله با بحرانی که با آن روبرو است ندارد، جز به راه اندازی جنگ طبقاتی در مقابل طبقهی کارگر از یک سو، و آماده شدن برای درگیری و جنگ در برابر رقبای خود از سو دیگر. تحت شرایط ضعف و انزوای سیاسی این رژیم به این مسیر میغلتد. رشد اقتصادی در دهه گذشته به میزان قابل توجهی طبقهی کارگر چین را گسترش داد، این روند خود را در رشد جمعیت شهری از ۳۸ درصد به بیش از ۵۰ درصد از 1.3 میلیارد نفر از مردم این کشور نمودار میکند.

کارگران چینی تنها میتوانند از طریق یک تهاجم سیاسی به هدف به زیر کشیدن رژیم CCP - و به عنوان بخشی جدا ناپذیر از مبارزهی طبقهی کارگر در سطح بینالمللی برای برانداختن سیستم ورشکستهی کسب سود -، بر علیه ویرانیهای اجتماعی تدارک دیده شده و خطرات ناشی از جنگ مبارزه کنند. مهمتر از همه، این بدان معناست که از مبارزهی سیاسی جنبش تروتسکیستی بر علیه مائوئیسم و استالینیسم، و برای برپایی کمیته جهانی بینالملل چهارم، بخش چین، درسهای لازم را استخراج کنند.